پرنده های قفسی عادت دارن به بی کسی

وبلاگ من شامل دل نوشته، شعر،به سلامتی و...

گفتم :

 

تمام وجودم از آن تو بود

 

مشکلم چیست که با من چنین میکنی ؟

 

گفت :

 

آنقدر خوبی که حالم را بهم میزنی ...

 



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 30 فروردين 1393برچسب:,

] [ 9:30 ] [ simran ]

[ ]

تصویر

ﺧﺪﺍﯾﺎ ....

ﺗﻮ ﺩﻧــﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﺁﺩﻣــﺎ ...

ﯾﻪ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﮐــﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ " !...

ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧــﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺗﺠﺮﺑﺶ ﮐﻨﯽ ...

ﺧــﻮﺵ ﺑﻪ ﺣــﺎﻟﺖ ... !!



کد کج شدن تصاوير

[ یک شنبه 24 فروردين 1393برچسب:,

] [ 12:40 ] [ simran ]

[ ]

بعضی وقتها باید یقه‌ ی احساست را بگیری

با تموم قدرت سرش داد بزنی و بگی:

تورو خدا بسه‌

بسه‌ دیگه‌ تا حالا هرچی کشیدم از دست تو بود...



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 23 فروردين 1393برچسب:,

] [ 10:33 ] [ simran ]

[ ]

...

ویرانه نه آنست که جمشید بناکرد ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت، ویرانه دل ماست که با هر نظر دوســـــــــــت صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت.....

 

به کورش چه خواهیم گفت: اگر سربرآرد زخاک، اگرباز پرسد زما، چه شد دین زرتشت پاک ؟ چه شد ملک ایران زمین؟ کجایند مردان این سرزمین؟ چــــــرا حال ایران زمین ناخوش است؟ چــــرا دشمنش این چنین سرکش است؟چـــرا ملک تاراج میشود؟ جوانمرد محتاج میشود؟بگو کیست این ناپاک مرد که بر تخت من این چنین تکیه کرد؟

حرف هایم... دلخوری هایم... دلتنگی هایم ... و تمام اشکهای من... بماند برای بعد..!! تنها به من بگو !! با او چـــگونه میـــــــــــــــــگذرد... که با من نمی گــــــــــــــــــذشت؟؟؟؟؟؟؟

 

کدامین چشمه سمی شد که آب از آب میترسد... که حتی  ذهن ماهیگیر از قلاب میترسد... گرفته دامن شب را غباری آنچنان درهم...که پلک ازچشم،چشم از پلک و پلک از خواب میترسد...

 

خدایــــــــــــا مثل

قالــــــــــــــــی نیمه تمامی

 بــــــــــــــــــــــه دارم کشیده ای...

یــــــــــــــــــــــــــــا ببافم...یــــــــــــــــــــــــا بشکافم...

انگشتت فقط جای یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــک حلقه دارد... دلت را دست به دست میکنی برای چـــــــــــــــــــه؟؟؟

 

 

 

دیشب خدا آروم صدام کرد و گفت: خوابــــــــی؟ عشقت داره قربون یکی دیگه میره... اونوقت تو راحت خوابیدی؟؟!! ... لبخندی زدم و گفتم: خــــــــــــــــــداجونم این همون مخلوقی هست که وقتی آفریدیش به خودت آفــــــــــــــــــــرین گفتی....

 

گفتند محبت کن ، از محبت خارها گل میشوند... محبت کردم هیچ کس گل نشد ، فقط خــــــــــــــارم کردند....

 

 

خدایـــــــا یادته... دستشو گرفتم آوردم پیشت گفتم: فقــــــط اینو میخوام! گفتی: این کمه!! بهتـــــراز اینو واست کنار گذاشتم ... پاهامو کوبیدم زمین و گفتم: همینــــــو میـــخوام.!! بعد گفتی نمیشــــه!!! یادته یه مکثی کردی وبا یه آهــــی از ته قلبت خیلی آروم گفتی: آخــــــــــــــــــــــه قول اینو به یکـــــــــــــــــی دیگــــــــــــــــــــــه دادم..

 

 هی رفیق بغض کن به حـــــــال من... وقتــــــــی که نه سیگار آرامم میکند... نه صدای داریــــــــــــــــوش....

 

 میکشد... میکشـــــــــی... میکشـــــــــم!! او ناز تو را... تو عشق او را... و من؟؟ فندکم کجــــــــــــــــاست؟؟؟؟!!

 

 کفش هایت را به من قرض میدهی؟ میخواهم بدانم تنها گذاشتنم چه حســــــــــی دارد....

 

 کفش هایم را نده... پا برهنه میروم تا در حریم تنهایی خود، با نگاه به تاول های پایم عبرت بگیرم...!! من کجـــــــــــــــا... عاشقی کجـــــــــــــــــا....؟!

 نه تنها ترکت میکنند حتـــــــی وقت رفتن با تمام پــــــــــرویی دستور هم میدهند مـــــــــــــــــواظب خـــــــــودت بـــــــــاش.....

 

 در این زمانه تن مـــــــــــرد و نامــــــــــــرد یکیست.... زمانه باید گذشت تا دید مـــــــــــــــرد کیست؟؟

 



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 23 فروردين 1393برچسب:,

] [ 10:15 ] [ simran ]

[ ]

داستان

گاهی اونقدر غرق ارزوها هستیم که فراموش می کنیم خودمان ارزوی کسی هستیم

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

 

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد

 



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 23 فروردين 1393برچسب:,

] [ 10:15 ] [ simran ]

[ ]

عکس متن دار



کد کج شدن تصاوير

[ چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:,

] [ 9:12 ] [ simran ]

[ ]

خیابان چقدر سبز شده است از روزی که مرا کاشت و با دیگری رفت . . .

 

 



کد کج شدن تصاوير

[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:,

] [ 12:0 ] [ simran ]

[ ]

شعر

نقاشی اش خوب نبود ....

اما ....

خوب راهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش را کشــــــــــــــــــــــــــــــــد و رفت!!!!



کد کج شدن تصاوير

[ دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:,

] [ 11:49 ] [ simran ]

[ ]

داستان

داستان يك دخترپرنده بي همدم

سركلاس درس معلم پرسيد هي بچه ها كي ميدونه عشق چيه؟هيچكسي جوابي نداد همه ي كلاس يكباره ساكت شد همه به هم نگاه ميكردند ناگهان لنا يكي از بچه هاي كلاي آروم سرشوانداخت پايين در حالي كه اشك تو چشماش جمع شده بود.لنا3روزبودبا كسي حرف نزده بود بغل دستيش نيوشاموضوع رو ازش پرسيد.بغض لناتركيد و معلم شروع كرد به گريه.اونو ديد و گفت لناجان تو جواب بده دخترم عشق چيه؟لنا با چشاي قرمز پف كرده و با صداي گرفته گفت:عشق؟دوباره يه نيشخند زد و گفت عشق.ببينم خانوم معلم شماتا به حال كسي رو ديدي كه بهت بگه عشق چيه؟معلم مكث كردو جواب داد خب نه ولي الان دارم ازتو ميپرسم.لنا گفت بچه ها بذاريد يه داستاني رو از عشق براتون تعريف كنم تا عشق رو درك كنيد نه معني شفاهيشو حفظ كنيد و ادامه داد.

من شخصي رو دوست داشتم ودارم و از وقتي كه عاشقش شدم با خودم عهدبستم كه تا وقتي نفهميدم از من متنفره بجز اون شخ صديگه اي رو توي دلم راه ندم براي يه دختر بچه خيلي سخته كه به چنين عهدي عمل كنه.گريه هاي شبانه و دور از چشم بقيه به طوريكه بالشتم خيس ميشد اما دوسش داشتم بيشتر از هرچيزوهركس حاضر بودم هر كاري براش بكنم هركاري...من تا مدتي پيش نميدونستم كه اونم منو دوست داره ولي يه مدت پيش فهميدم اونم حتي قبل از اينكه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزاي قشنگي بود.اس ام اس هاي شبانه صحبت هاي يواشكي ما با هم خيلي بوديم.عاشق هم ديگه بوديم.از ته قلب هم ديگه رو دوست داشتيم و هركاري براي هم ميكرديم.من چندبار دستشو گرفتم يعني اون دست منوگرفت.خيلي گرم بود.عشق يعني توي سردترين هواباگرمي وجود يكي گرم بشي. عشق يعني حاضر باشي همه چيزتو به خاطرش از دست بدي.عشق يعني از هرچيزو هركس به خاطرش بگذري. اون زمان خانواده هاي ما زياد با هم خوب نبودن اماعشق من بهم گفت:كه ديگه طاقت ندارم وبه پدرم موضوع رو گفت.پدرم از اينكه موضوع رو شنيدخيلي ناراحت شد فكر نميكردنوي اين مدت بين ما يه چنين احساسي پديد بيادولي اومده بود.پدرم ميخواست عشق منو بزنه ولي من طاقت نداشتم نميتونستم ببينم پدرم عشقمو ميزنه رفتم جلوي دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول كن خواهش ميكنم بزار بره بعد بهش گفتم كه برو اون گفت نه لبا من نميتونم بزارم كه بجا ي من تو رو بزنه من بايلگد اونو به اونطرف تر پرتاب كردم و گفتم به خاطر من برو...واونم رفت و پدرم منروبه رگبار كتك بست عشق يعني حاضر باشي هر سختي رو بخاطر راحتيش تحمل كني.بعد از اين موضوع عشق من رفت مابهم قول داده بوديم كه كسي رو توي زندگيمون راه نديم.اون رفت و از اون به بعد هيچكس ازش خبري نداشت اون فقط يه نامه برام فرستاده كه توش نوشته شده بود لناي عزيزهميشه دوستت داشتم و دارم من تا آخرين ثانيه هاي عمرم به عهدم وفا ميكنم منتظرت ميمونم.شايدما تو اين دنيا بهم نرسيم ولي بدون عاشقا تو اون دنيا بهم ميرسن من زودتر ميرمو اونجا منتظرت ميمونم خدانگهدار گلكم مواظب خودت باش دوستدارتو(ش.ب)لناكه صورتش از اشك خيس بود نگاهي به معلم كرد و گفت خب خانوم معلم گمان كنم جوابم واضح بود.معلم هم كه به شدت گريه ميكرد گفت آر دخترم ميتوني بشيني لنا به بچه ها نگاه كرد همه داشتن گريه ميكردن.ناگهان در باز شد ناظم مدرسه داخل شد و گفت پدر و مادر لنا اومدن دنبال لنا براي مراسم ختم يكي از بستگان لنا بلند شد و گفت چه كسي؟ناظم جواب داد نميدونم يه پسر جوان.دستهاي لناشروع كرد به لرزيدن،پاهاش ديگه توان ايستادن نداشت ناگهان روي زمين افتاد و ديگه هم بلند نشد.آره لناي قصه ي ما رفته بود پيش عشقش و من مطمئنم اون دو تا تو اون دنيا بهم رسيدن...لنا هميشه اين شعر را تكرار ميكرد:

خواهي كه جهان در كف اقبال تو باشد خواهان كسي باش كه خواهان تو باشد

خواهي كه جهان در كف اقبال تو باشد آغاز كسي باش كه پايان تو باشد 

 



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 16 فروردين 1393برچسب:,

] [ 10:36 ] [ simran ]

[ ]

به بعضیا باس گفت...

به بعضیا باس گفت....

         به بعضیا باس گفت اگه حس میکنی خیـــــــــــــــــــــلی بارته واست گاری بگیرم!!

         به بعضیا باس گفت این چیــــــــــــــــــزا که واسه شما افتخـــــــــــــــــاره واسه ما کسر شانه!

         به بعضیا باس گفت منو خـــــــــــــــــــــوب ببین... دیدی...!!حالا بــــــــــــــــــرو گمشو که دیگه  تو خوابتم مثل منو نمی بینی!!

         به بعضیا باس گفت هــــــــــــــــــــــی فلانی نردبان هوس رو بردار و از اینجا برو.... با این چیـــــــــــــــــزا قــــــــــــــــــــدت به عشق نمیرسه!!! عشــــــــــــــــــــق بـــــــــــال میخواد که تو نداری....

        به بعضیا باس گفت واسه کسی کلاس بزار که همکلاسش باشی نه واسه کسی که تو کلاسش رات نمیـــــــــــــــــــــــــده....

        به بعضیا باس گفت این راهـــــــــــــــــــــــی که تو داری میری ما آسفالتش کــــــــــــردیم..

        به بعضیا باس گفت عــــــــــــــــــــــزیزم من کارگردان همون فیــــــــــــــــلمم که داری برام بـــــــــــــــازی میکنی پس ادا در نیـــــــــــــــــــــار...

روزگــــــــــــــــــــــــــــــاریست همه عرض بدن میخواهند، همه از دوست فقط چشـــــــــــم و دهـــــــن میخواهند، دیــــــــــــو هستنــــــــــــد ولی مثل پــــــــــــــــــــری میپوشنــــــــــد، گـــــــــــــــــــــرگهایی که لباس پدری می پوشند، آنچه دیدند به مقیـــــــــــــاس نظر می

سنجند، عشـــــــــــــــــــــق را همه با دور کمـــــــــــــــــــــــر می سنجند، خب طبیــــــــــــــــــــــــــــعی ست که یک روز به پـــــــــــــایان برسد عشــــــــــــــــــق هایی که سر پیچ خیابان بـــــــــــــــــــرسند......



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 16 فروردين 1393برچسب:,

] [ 10:15 ] [ simran ]

[ ]

دلنوشته...

دل نوشته....

        زمانی شعر میگفتم برای غربت باران، ولی حالا خودم تنهاترم...تنها تر از باران.

        در سرزمین من هرچه را نمیفهمند مسخره میکنند.

        هرچقدر صبورتر میشوی دنیا پروتر میشود.

         نسلی هستیم که روزها میخوابیم... و شبها بیداریم! چون... تاریکی شب برامون... قابل تحمل تر از "تاریکی روزامونه".

         ماهی تا موقعی که دهانش بسته باشد کسی نمیتواند آن را صید کند رازهایت را فاش نکن... بعضی ها در آرزوی صید یک اشتباه در انتظــــــــــــــــــــــــــــار نشسته اند!

        دل یک زن تمام دنیـــــــــــــــــــــــــــــــــــای اوست. شاه دنیایش باش ای مـــــــــــــــــــرد! نه سردار سپاهی که احساسش را در هم میشکند!!

        روی هرکس دست گذاشتم، رویم پــــــــــــــــــــا  گذاشت... تقدیــــــــــــــــــــــــــر من این بود....

         کـــــــــــــــــــــــــــــــــاش تلخی زمین کمی الکل داشت. شاید مستـــــــــــــــــمان میکرد و درد را نمی فهمیدیم....

         دیگر نمیگویم " گشتم نبود، نگرد نیست" بگذارید صادقانه بگویم " بود اما مال من نبود" شما بگردید... شاید مال شما باشد!

        آرزوی خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلی ها بودم اما قربانــــــــــــــــــی قدر نشناسی یک نفر شدم..

         عـــــــــــــــــــاقبت من شده سرنوشت جناغ، همه سر شکستنـــــــــــــــــم شرط بسته اند!!

        تقصیر برگها نیست، آدم هـــــــــــــــــــــــــا همینند... نفس بدهـــــــــــــــــــــــــی لهت میکنند!

         مـــــــــــــــــــــــــــــــــــردی نزد روانپزشک رفت و از غم بـــــــــــــــــــزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد. دکتر گفت: به فلان سیرک برو آنجا دلقکی هست انقدر میخنداندت تا غمت یادت برود. مرد لبخند تلخی زد و گفت: من همان دلقکــــــــــــــم!!!!

         از روزگـــــــــــــــــــــار پرسیدم با آنهایی که با زندگــــــــــــــی و احساساتم بازی کردن چه کنم؟ گفت: آنها رو به من واگذار کن چـــــــــرخ روزگـــــــــــــار بــــــــــــــــالا پایین بســــــــــــــــــــیار دارد.....

         کنار خیابان ایستاده بودم با خودم گفتم آخرین مدل ماشینی که سوار میشم چیه؟ آمبولانسی از کنارم رد شد که روش نوشته بود"فکرشو هم نکن آخـــــــــــــــــــــــــــــــــرش مســــــــافر خودمــــــــــــــــــی......

         خدایـــــــــــــــــــــا!!!! وفای سگ به چه دردمون میخوره فکری به حال آدمـــــــــــــــــــات میکردی.........

        میگن کسایـــــــــــــــــــی که مشروب میخورن میرن جهنم!! جهنمی که آدماش مست باشن! از دنیایی که آدمـــــــــــــــــــاش پست باشن خیـــــــــــــــــــــلی بهتره!

         قلبــــــــــــــــــــــــــــــم را عصب کشی کردم، دیگر نه از سردی نگاهـــــــــــــــــی میلرزد و نه از گرمی آغوشــــــــــــــــی می تپد!

        بچه که بودم وقتی چــــــــــــــــــرخ و فــــــــــــــــــــلک می یومد تو کوچه همه سوار میشدن ولی من پول نداشتم و فقط نگاه میکردم از همون بچگــــــــــی چــــــــــرخ و فــــــــلک به کام من نچرخید......

        خدایــــــــــــــــــــــــــا به تو میسپارمش، اما یه خواهشی ازت دارم، یه روزی یه جایی بغل یه غـــــــــــــــــــــریبه. مسته،مست بدجور یاد من بندازش......

        اینکه نامش زندگیست مـــــــــــــــــــــــــــــرا کشت، مانده ام آنکه نامش مـــــــــــــــــــــــــرگ است با من چه میکند!!

         روزگـــــــــــــــــــــــــاری بود برای سلام کردن به جنس مخالف صداها میلرزید، روزگاری بود برای گفتن دوستت دارم قلب ها میلرزید....! و حالا روزگاری شده که به  راحتی حرف

        ای آدم هـــــــــــــــــــا!!که مـــــــــــــــــــــرا هیچ مقصدی به نامم نیست و هیچ چشمی در انتظــــــــــــــــــــــــارم نیست... ببخشید که با بودنم تــــــــــــــــرافیک کردم!

         به خــــــــــــــــــــدا گفتم: خدایـــــــا تو که میدونستی تنهام میزاره پس چرا بهم نگفتی؟؟ خدا گفت: از بس بهت گفت دوست دارم که منم باورم شد....

         آهـــــــــــــــــــــــای پسر...! میدانی با من چه کردی؟! برای خودم ناراحت نیستم... برای دخترت نگرانم... نکند” تقاص آه مـــــــــــــــرا" او پس بدهد...

        سرنوشتـــــــــــــــــــــــــم مثل قلیون شده تا که طعم داشتم با من بودند از طعم که افتادم گفتند سوخت بریــــــــــــــــــــــــم!!

         دلــــــــــــــم از درد دنیا تنگ تنگ است/ چــــــــــــــــرا درها به رویم سنگ سنگ است/  در این دنیــــــــــــــــــا ندیدم روز خوبـــــــــی/ چقدر رفتن از این دنیــــــــــــــــــا قشنگ است...



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 16 فروردين 1393برچسب:,

] [ 10:11 ] [ simran ]

[ ]

بسلامتی...

به سلامتی...

         بســلامتی استادی که سر جلسه امتحان دید برگم سفیده اومد و در گوشم گفت نگران چی هستی؟ اسمتو بنویس بقیش بامن! ولی حیف بیدار شدم بقیه خوابمو ندیدم!

        بســلامتی سرنوشت که نمیشه اونو از سر نوشت!

         بســلامتی اونی که عشقش واسه یکی دیگه میخنده اما بغض گلوشو قورت میده و آروم زیر لب میگه:بی معرفت چقدر قشنگ میخنده!

         بســلامتی اون کسی که میدونی دلمون پیششه ولی نمی تونیم پیشش باشیم.

         بســلامتی اونایی که از پل نامردی رد نشدن وتوی دریای مردونگی غرق شدن..

         بســلامتی قلبم که مثل قبرم تنها جای یه نفره..."آهای اون یه نفر خیلی خیلی تر دوست دارم"

         بســلامتی کسی که اونقدر یادشیم که اگه یاد خدا بودیم نصف بهشت مال ما بود!

        بســلامتی حرفای دلم که به کسی نگفتم، بسلامتی اینکه کوه درد بودم ولی دم نزدم، بسلامتی تنهایی هام وقتی تنهایی رو دوست نداشتم، بسلامتی آرزوهایی که نتونستم لمسشون کنم، میزنم  بســلامتی عشقی که طالعش به اسمم نبود اما هنوزم دوسش دارم...

         بســلامتی کسی که وقتی داشت میرفت بهش گفتم: نمیتونی فراموشم کنی برگشت بهم نگاه کرد و گفتم دیدی نتونستی؟ گفت: ببخشید شما؟!

         بســلامتی اون که باهات پیر میشه نه اونی که وسط راه ازت سیر میشه.

         بســلامتی اونی که اومد تنهایی هاشو باهام تقسیم کنه اما بخشنده بود که سهمشو گذاشت و رفت!

        بســلامتی اونی که تیکه میندازه تا بچه ها بخندن اما تا آخر کلاس باید دم در وایسه!

         بســلامتی اونایی که مارو فقط واسه خودمون میخوان نه واسه اونچه که خودشون از ما میخوان!

         بســلامتی خیاطی که نمیدونه دل تنگشو کجاببره!

        بســلامتی کسی که بهش زنگ نمیزنیم اما اگه بفهمیم خطش خاموشه دق میکنیم!

         بســلامتی اونایی که هیچی ازت توقع ندارن جز دیدن لبخندت،اونایی کمبود محبت ندارن، دوست دارن از ته دل!

         بســلامتی ایرانسل که به آدم میفهمونه که قبول کردن بعضی پیشنهادها فقط از اعتبار آدما کم میکنه!

        بســلامتی اونی که سیگار نمیکشه! چون یه عمره داره از زندگی میکشه!

        بســلامتی بهروز وثوق که گفت: ننه هر چی سختی کشیدم گفتی حکمت خداست، ببین ننه نشونی  این حکمت رو بده برم در خونشون بگم د لامصب مشکلت با من چیه آخه...

         بســلامتی سیگار که رفیق نیمه راه نبود و تا آخرش با ما سوخت و ساخت.

         بســلامتی رفیقی که وقتی اسم ما میوفته رو صفحه گوشیش میخنده و میگه اینم مارو گایید!

         بســلامتی همه آدمهایی که تنهان اما ته دلشون میگن بازم عیب نداره خدارو که داریم! !

        بســلامتی کسی که وقتی بغلش کردم، تمام تنم لزرید نه واسه خوشحالی یا عشق بازی واسه ترس از فردای اون!

         بســلامتی من که چوب رفاقت همه جوره به بدنم خورده ولی دردشو هیچ وقت احساس نکردم!

         بســلامتی پسری که ماشین زیر پاش میلیونها تومن ارزش داره اما جلوی پای هر هرزه ای ترمز نمیکنه!

        بســلامتی پسری که دوست دخترشو محدود میکنه و خودشم دور بقیه خط قرمز میکشه !

        بســلامتی پسری که حاضره سختی ببینه اما غم عشقشو نبینه!

        بســلامتی پسری که عشقش بهش خیانت کرد بجای اینکه ولش کنه نصیحتش کرد!

         بســلامتی پسری که وقتی عشقش ناراحته همه چیو کنسل میکنه به عشقش میرسه!

         بســلامتی پسری که عشقش عشقه ....

         بســلامتی پسری که با پول نیازشو نمیخره....

         بســلامتی پسری که میدونه خیلی بهتر از اون گیرش میاد ولی بازم عاشقشه...

         بســلامتی پسری که وقتی دید دوست دخترش ساده ست گولش نزد بلکه یادش داد چطور از پسرای دیگه گول نخوره...

         بســلامتی یک نخ سیگار که میدونم قبل از من با کسی لب نگرفته،سلامتی دود سیگار با اینکه کم رنگه ولی یه رنگه، سلامتی ته سیگار که بهم یاد داد نتیجه ی سوختن و ساختن زیر پا له شدنه....

         پسره به دوست دخترش میگه: یه کاری کن که بفهمم دوسم داری. دختره لخت میشه بعد از پسره میپرسه حالا تو یه کاری کن تا بفهمم دوسم داری پسره هم تمام لباسا دختره رو تنش میکنه بســلامتی هر چی پسره اینجوریه....

         بســلامتی اون دخترو پسری که هرشب بهم اس ام اس میدن که ای کاش الان پیشم بودی ولی هیچ موقع بهم نرسیدن....

         بســلامتی کاج که تو اوج یخبندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده وگرنه تو بهار، هر علف هرزی ادعای سبزی داره"تقدیم به دوستای همیشه سبز"

         بســلامتی روزی که تک تکتون برای من مشگی بپوشید...بیایید سر مزارم غبار سنگ قبرمو کنار بزنید... و ببینید که نوشته:زنده بودم کجا بودید؟؟

         بســلامتی دوست دختری که رگ گردنشو بخاطر عشقش میزنه، ولی نمیدونه عشقش داره گردن یکی دیگه رو لیس میزنه... !

         بســلامتی لبخندی که کمکت میکنه واسه همه توضیح ندی که حالت داغونه...

         بســلامتی همون عشقی که بهش اس میدی! تو بغل یکی دیگه میخونه و میگه ایرانسله... !

         بســلامتی پاک کن که بخاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه!

         بســلامتی با ارزش ترین پول دنیا"تومن" چون هم تو توش هستی هم من....

         بســلامتی دوست نازنینی که گفت:قبر منو بزرگ بسازین چون یه دنیا آرزو دارم با خودم به گور میبرم!

         بســلامتی کسی که بهش زنگ میزنی خوابه اما برای اینکه دلتو نشکنه میگه:خوب شد زنگ زدی باید بیدار میشدم!

        بســلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت اما کم برداشت تا رفیقش کم نیاره... !

         بســلامتی اون پسری که تو پادگانه و موقع شام داره به دوست دخترش فکر میکنه ولی دختره داره شام رو با یه پسره دیگه تو رستوران میخوره!

         بســلامتی مردایی که تو این دنیای پره نامرد هنوز مردن...

         بســلامتی همه اونایی که همیشه تو جمع میگن و میخندن ولی دو دقیقه که باهاشون تنهایی حرف بزنی میفهمی یه دنیا غصه دارن!

         بســلامتی اونی که دلمون براش تنگ شده و روحشم از این دلتنگیمون خبر نداره صـــــلوات!

         بســلامتی دختری که سر سفره ی عقد به جای گفتن با اجازه بزرگترها آروم گفت :با اجازه عشقم که نذاشتن بهش برسم بله!

         بســلامتی دختری که زبونش روتا ته میکنه تو دهن دوست پسرش ولی سرسفره لیوان دهنی پدرشو نمیخوره!  

         بســلامتی پسری که بخاطر جرم رفیقش رفت بالای چوبه ی دار وقتی بهش گفتن آخرین حرفت چیه؟ گفت: به رفیقم بگید بیشتراز این از دستم برنیومد حلال کن....

         بســلامتی رفیقایی که میخ نگاهشون،لاستیک دلمونو پنچر کرده تا ما بی زاپاس جاده رفاقت بمونیم!

        بســلامتی اون پسری که به دختر دست نزد گفت: شاید مال هم نباشیم... نمیخوام دست خورده شی.... !

         بســـلامتی زن  که موقع عروسی و مرگ باید سفید بپوشه!

        بســلامتی اونی که مارو همینجوری که هستیم دوست داره... وگرنه از مابهترو که همه دوست دارن....

         بســلامتی اونایی که چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه،چشمشون مثه فانوس دریایی نمیچرخه!

         بســلامتی رفیقی که از پشت خنجر خورد. برگشت به رفیقش گفت:میدونم که اشتباه گرفتی!

        بســلامتی لاتای قدیم، که دلشون میگرفت مست میکردن تو سقاخونه محلشون شبا واسه دوباره دیدن رفیقاشون شمع روشن میکردن! نه لاتای الان که وقتی دلشون میگیره مست میکنن به دوست دختراشون زنگ میزنن گریه میکنن(رفیق، مابه عشق خودت شمع روشن کردیم)

         بســلامتی پسری که اسم عشقشو رو بازوش خالکوبی کرده بود... اما غافل ازاینکه عشقش اسمشو اشتباهی گفته بود!

         بســلامتی پسری که کنار دوست دخترش دراز کشیده بود، دختره ازش پرسید دوسم داری؟ پسره توچشاش زل زد و گفت: اگه دوستت نداشتم الان داشتی نالــــــــــــــــــــه میکردی نه سوال!

        بســلامتی کسی که به نبودنش عادت کردم اما ... دلم بودنشو میخواد.... !

        بســلامتی اون دلـــــــی که هزاربار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست... !

        بســلامتی پسری که تا فهمید عشقش عاشق رفیقش شده اسمشو تو گوشیش زد زن داداش!

         بســلامتی کسی که واسه رفتنش داشتی گریه میکردی ولی اون گوشیشو گذاشت سر بلندگو تا رفیقش بخنده!

         بســلامتی پسری که وقتی پلیس گفت:خانم کی باشن؟ سرشو بالا گرفت و گفت: عشــــــــقمه. کجا باید بیام؟!

         بســلامتی تمام لحظات شیرین زندگیمون که تا اومدیم لذتشو ببریم یا زود تمام شد یا سریع واسمون تلخش کردن!

         بســلامتی  اونی که واسه خوشبخت شدن عشقش وانمود میکنه فراموشش کرده!

        بســلامتی اونایی که هزارتا خاطرخواه دارن ولی دلشون گیر یه آدم بی معرفته!

         بســلامتی کسایی که تو خاطرمون" ابدی" هستند اما تو خاطرشون"عددی" نیستیم!

         بســلامتی مورچه چون هر کوفتی  پیدا میکنه دوستاشم خبر میکنه!

         بســلامتی بچه های بالا شهر که دستبند طلا دستشون و گردنبند طلا گردنشون، سلامتی بچه های پایین شهر که دستبند کلانتری دستشون و طناب دار گردنشون! اما بســلامتی تو که لبخندت برام طلاست و ناراحتیت طناب دارمه@

         بســلامتی اونایی که ساکن طبقه آخر برج معرفتنن اما با طبقه همکفی ها میپرن!

         بســلامتی خودمون که همیشه همینی بودیم که هستیم، اما هرکی با ما بود ، ان چیزی که نشون میداد نبود!

         بســلامتی سربازی که55 دقیقه ایستاد تو صف تا 3دقیقه با عشقش حرف بزنه اما چیزی نشنید جزمشترک مورد نظر در حال مکالمه است!  



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 16 فروردين 1393برچسب:,

] [ 10:4 ] [ simran ]

[ ]

هی آقا پسر... وقتی با دختری دوست میشی تا قبل از اینکه از خودت مطمئن نشدی امیدوارش نکن... تا قبل از اینکه این دختر به درد زندگیت میخوره یا نه نگهش ندار... هم خواب نشو، حتی بوسش هم نکن... اون هم انسانه... معتاد میشه... وقتی تو را بوسید... وقتی با تو خوابید... دیگر برای نفر بعدی سر سختی به خرج نمیدهد... عادی میشود و تو مدیون این پاکی از دست رفته میشوی... وقتی دختر پاکی را هرزه کردی برای خواباندن وجدان خودت... خودت رو گول نزن که اون قبل از من هم یک دست خورده بوده ... بزرگترین گناه گرفتن معصومیت یک انسان است این را فراموش نکن از من به تو نصیحت; زمین گرد است،  از این دست میدهی و از آن دست پس میگیری... به همین راحتی.....

دم اون دختر پسرای قدیم گرم... که نه موبایل داشتن نه اینترنت نه هیچیه دیگه... !!تنها وسیله ای ارتباطشون یه تلفن کارتی بود و اعتماد بالا که بجای دادن100خط اعتباری تلفن خونه رو میدادن و آنقدر زنگ میزدن تا عشقشون گوشیوجواب بده... دمشون گرم که قرارشون مبداش دم مدرسه بود و مقصدش دم خونه... دم دختراشون گرم که با یک مانتو دومتری و ابروهای موکت و ناخنای از ته گرفته میرفتن سر قرار...دم پسراش گرم که تو راه واسه عشقشون از چیپس و لواشک و باقالی کم نمیذاشتن... دمشون گرم که تو اوج دعوا با نوشتن یه نامه ی عاشقانه دوباره آشتی میکردند و آخر اینکه دمشون گرم که خیانت نمیکردن و تک پر بودن.....

 



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 16 فروردين 1393برچسب:,

] [ 9:38 ] [ simran ]

[ ]

آدرس بدم تشریف بیارید یه چایی دورهم بزنیم!! قلم کاغذ دستت باشه بگم... سر همون خیابونی که دخترای شهرم واسه یه شب جای خواب منتظر یه ماشین شاسی بلندن!! همون ماشینی که حاجی با دور زدن مکه خریده واسه پسرش!!! اون خیابونو مستقیم بیا ولی چشاتو ببند باز که باشه چشات، دلت سنگ میشه!! عادی میشه واست که سر چهاراه محلمون دختر 9ساله داره میرقصه و پدرش داره دف میزنه واسه هزار تومنی که تو بهش نمیدی!!! مستقیم بیا و هفت هشت تا دختر بچه که دستشونو به سمتت دراز کردنو رد کن! بیا سر یه کوچه ای یه مرد 50ساله تا کمر خم شده توی سطل زباله دیدیش؟؟! اون کوچه رو بپیچ بیا توو!!! میرسی به یه خونه ای که زن 21 ساله

واسه اینکه عاقبتش مثل دخترای سر خیابون اولی نشه داره رخت همون حاجی رو میشوره که واسه پسرش شاسی بلند خریده!!! نه اینکه حاجی لباس شویی نداره!! داره! ولی از شما چه پنهون حاجی دلش گیر این دخترس ! با خدا عهد کرده تا وقتی که یه شب با این دختره نخوابیده رختاشو بده اون بشوره!!!

رسیدی مشتی ؟؟!

بشین پای سفره دلم. چای خونه ی دل من از قهوه ی اصل فرانسه هم تلخ تره! بزن داداشم! بزن خواهرم! نوش جووونت یه چایی که این حرفارو نداره ... دخترای گل اگه پسر واقعا دوست داشته باشه بدون نیازشم دوست داره ... مگه شیرین نیاز فرهادو تامین کرد؟؟ که فرهاد عاشقش شد. خودتو دریاب اینجا ساده باشی دو دست خوردی... دوست داشتنو خواهشا کثیف نکنید... آقا پسر نیازتو با حرفای قشنگ ، پوچ، عشق بازی تو کت دختر نکن مرد باش نه نامرد!!!



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 16 فروردين 1393برچسب:,

] [ 9:37 ] [ simran ]

[ ]

نصیحت با طعم دلواپسی

نصیحت با طعم دلواپسی

با توام ای دختر جون:پسری که این سر شهر میکوبه میاد دنبال تو پسری که بدون ترس و محکم همه جا دستاشو دورت حلقه میکنه،پسری که پیاماش کوتاه هست اما پر احساسه پسری که دستات رو تو چراغ قرمز خیابونا محکم تر میگیره پسری که تو دسته جمعی ها ساکت تر از همیشه ست پسری که وقتی داری حرف میزنی به صورتت لبخند میزنه پسری که موهاتو تو صورتت میزنه کنار پسری که وقتی تو خودتی قلقلکت میده... این پسر نیست پدر سگه... بسکه با اینو اون بوده حرفه ای شده گردنشو بزن زیادی احساساتی نشو...

آقا پسری که به عشقت میگی میزاری ببوسمت؟

برای یه دختر خیلی سخته یه نفر دست بهش بزنه بوسش کنه وقتی عشقت سرشو میندازه پایین و میگه باشه...اینوبدون که براش راحت نبوده... کلی با خودش کلنجار رفته تا تونسته قبول کنه چون اون واقعا دوست داره... آهای پسر ایرونی باتوام حالا میخوای بوسش کنی؟ باشه فقط مرد باش و یه بوسش کن. باشه فقط مرد باشو به یه بوس رضایت بده... تو فقط اجازه یه بوس از اون دخترو گرفتی نه چیز دیگه یه دختر احساسشو، قلبشو میزاره کف دستشو میاد جلو......

توهم مرد باشو با احساست بیا...نه با چیز دیگه!چرا دست گل آلود شهوتت رو توی حوضچه زلال احساسش میشوری؟ میدونی مدیونی؟چرا!! چون تو دید اون دختر رو نسبت به همه عوض کردی چون تو ذهن اون دخترو خراب کردی فکرشو مشغول کردی...

آره برادر من مدیونی... پس بخاطر احساسش به خاطر دوست داشتنش که توی قلبش تبدیل به یک عشق واقعی شه بیشتر حواستون باشه...بخاطر اینکه خودت ممکنه یروز دختر داربشی حواست باشه... برای خودت و خانوادت یه مرد باش...

پسر هرچیز تاوانی داره پس حواست باشه با هردستی که بدی با همون دست پس میگیری....



کد کج شدن تصاوير

[ شنبه 16 فروردين 1393برچسب:,

] [ 9:31 ] [ simran ]

[ ]